ایجاد یک حکومت مطلق فرقهای که هدف آن تبلیغ وهابیت و انتشار آن با قوه قهریه و شمشیر است بهروشنی در نوشتهها و نشانههای موجود در پرچم عربستان سعودی نمایان است. آنها عبارت « لا اله الا الله محمد رسول الله» را نوشته و زیر این عبارت تصویر شمشیر را کشیده و به وضوح نشان می دهند که دعوت به دین آنها تنها از طریق شمشیر ممکن است.
صراط: مورخان میان مرحله تشکیل حکومت که با پیامبر اکرم (ص) در شهر مدینه منوره شروع شد و با حکومت خلفای راشدین تا پایان ولایت علی بن ابی طالب (ع) تداوم یافت و مرحله سقوط و گرایش به سمت استبداد و فسادی که قرین موج تاریک فقه فکری بود و دست نشاندگان دربارها بر آن سلطه داشتند، تفاوت قائل می شوند. کسانی که به تسلیم و حقارت چشم دوخته و مروج تفکر « صبر در برابر ظلم» به همراه تمایلی سرکش برای مهجور کردن قرآن کریم و گرایش به احادیث و روایات هستند و روایات را متناسب با اقتضای زمان و مکان و نیازهای حکام و سلاطین بسط و اشاعه می دهند، این ها ریشه های نظریه تکفیری است.
این مورخان درباره احکام صادره در خصوص تکفیر نیز تاکید می کنند که هیچ کس نمی تواند، ادعای مالکیت ایمان را داشته باشد، همانطور که نمی تواند دیگران را تکفیر کند و تنها خداوند متعال با ترازوی عدل و داد خود کافر و غیر کافر را از هم تمیز می دهد. همانگونه که به راحتی و با استناد و استدلال از قرآن کریم بر ادعاهای مخالفین و تکفیریان خط بطلان می کشند.
در خصوص حکم جهاد نیز این مورخان با استناد به قرآن و سنت میان دو نوع جهاد یعنی جهاد با نفس و جهاد با طرف مقابل تفاوت قائل می شوند و بر این دو که تلاش در راه خدا بدون تکفیر دیگری است، تاکید می کنند، موضوعی که منجر به خونریزی و فتنه انگیزی و اشاعه ترس و وحشت و نابودی پایه های اسلام می شود.
و درحالی که مسلمانان باید ایمان را در دوست داشتن، علم و عمل به آن به شمار آورند، هم اکنون جریانی همانند سلفی آن را در تکفیر دیگر گروهها و فرقههای اسلامی خلاصه کردهاند که رهاورد آن وضعیت فعلی سوریه است: میدان وسیع و ناآرام که در آن سران استعمارگر صهیونیست و غرب، سران و حکام حقیر عرب و برخی مسلمان نماها و انسان های ساده را در مخمصه انداخته اند؛ انسان هایی که فتواهای جهادی و وعده بهشت و حوریان آنها را فریب می دهد و استعمارگران برای یک هدف تلاش می کنند و آن ناکام گذاشتن انتظارات سران عرب و تخریب بافت و زیر ساخت های اجتماعی برای رژیم ها و زیر پا گذاشتن وجدان بعد از پشت کردن به وطناست؛ آنها دیروز در عراق در راستای اجرای طرح سایکس پیکو جدید و خدمت به آرمان های صهیونیستی و استعمار به موفقیت رسیدند بنابراین هیچ ایرادی ندارد که آن در پوشش دین باشد؛ چرا که چرخیدن بر حول محور دین آسان است و توانایی آنها را در عمل حفظ می کند.
این مطلب تلاش می کند به تاریخ آمیخته با واقعیت ها و حقایق زندگی جریان سلفی و به تبیین چگونگی شکل گیری پدیده سلفی گری در عصر جدید بپردازد و تلاقی آن را با پروژه های انزجار بر انگیز استعمار یعنی صهیونیسم و سایس پیکو جدید مورد بررسی قرار می دهد.
به طور کلی امروز سلفیان به آنچه که نسبت به محمد بن عبدالوهاب ( 1703- 1792میلادی) وهابیت نامیده می شود، منتسب هستند.
عبدالوهاب در سرزمین نجد در جزیره العرب ( منطقه ای که امروز به نام عربستان شناخته می شود) به دنیا آمد، وی با تاثیر پذیری از فقهای پیشین خود امثال ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه و ابن حزیمه نیشابوری دین جدیدی را به وجود آورد که در میان پیروانش اشاعه یافت، مبانی این دین جدید به شرح ذیل است:
1. تشبیه خداوند به مخلوقش، اینکه خداوند جسمی است که به آسمان صعود کرده و به زمین فرود نمی آید. به خاطر این دیدگاه پیروان آن «المجسمه» نامیده می شدند. این تفکر از مفاهیم کتاب التوحید ابن خزیمه نیشابوری تاثیر پذیرفته است، وی در کتاب خود مدعی شده است که خداوند دارای روح، چهره، دو چشم، دو گوش، دو دست در طرف راست، انگشتان، کف دست و دو پا است.
نویسنده کتاب در یک خوانش بسیار سطحی و احمقانه و خالی از هرگونه تدبر و اندیشه در آیات قرآن کریم این برداشت ها را از قرآن می کند و نمی داند که مقصود خداوند متعال از ذکر به عنوان مثال دست (ید) در قرآن کریم و نسبت دادن آن به خود همانطور که به خلق خود نسبت می دهد، قدرت، توان و فرمانروایی است؛ از این رو تنها بعد از تدبر، تعقل و تعمق در آیه « یدالله فوق ایدیهم» ( فتح 4) می فهمیم که منظور از «ید» قدرت، توان و فرمانروایی و شوکت خدا بالاتر از توان شما قرار دارد.
تعامل و ارتباط با سخن خداوند متعال نیازمند دوری از سطحی نگری و تمرکز بر ظاهر واژگان و تدبر و تعمق با تکیه بر روش علمی است که در اینجا مجال شرح تفصیلی آن وجود ندارد؛ ولی باید گفت که هر لفظی از الفاظ قرآن کریم در بردارنده چندین معنی اندرونی است که تنها انسان هایی با سرشت پاک و خردهایی آزاد آن را درک می کنند؛ اما کسانی که خرد خود را رها کرده و روح و روان خود را در مفاهیم سطحی حبس کرده اند همان گمراهانی هستند که در تاریکی غوطه ور شده اند. برخی عناوین و فصول کتاب التوحید با تعبیر فخذ بنی شروع می شود و این نشان می دهد که سطح فکر آنها چقدر پایین و فهم آنها از قرآن کریم چقدر ساده و سطحی و توانایی آنها در درک مفاهیم بسیار پایین است.
- «باب اثبات صفت وجه برای خداوند متعال که او را با صفات الجلال و الاکرام توصیف کرده است» و هر فرد جاهلی می داند که منظور از لفظ «الوجه» در قرآن کریم همان جهت، سمت و سو و هدف است.
- « باب ذکر تصویر پرودگار بلندمرتبه و ویژگی جلال و عظمت صورت خداوند عز و جل».
- « باب ذکر ویژگی چشم های خداوند عز و جل» هر فرد جاهلی می داند که اگر لفظ « العین» در قرآن کریم به الله اضافه شده باشد بر حسب حرف مضاف البته مقصود از آن متفاوت است، اگر حرف « علی» باشد منظور تحت نظارت و اشراف است، همانند قول خداوند متعال: « و القیت علیک محبه منی و لتُصنع علی عینی» (طه39) مقصود از این آیه این است که تحت نظارت و اشراف من آن را ایجاد کنی و اگر حرف مضاف « ب» باشد منظور از آن کمک و یاری است، همانند: « واصنع الفلک بأعیننا» ( هود 37) مقصود از آن این است که کشتی را بساز، همانا از طرف ما کمک ها و مساعداتی را دریافت خواهی کرد.
- « باب اثبات صفت داشتن دست برای آفریدگار یکتا و بیان اینکه خداوند متعال دارای دو دست است همانطور که در کتاب آسمانی خود قرآن از آن خبر داده است: «أنه خلق آدم بیدیه» پیش از این ما معنای واژه «الید» در قرآن کریم را توضیح دادیم.
- « باب ذکر دلیل بر اینکه خداوند متعال دارای دو دست است که هر دو آن در سمت راست قرار دارد و خالق یکتا دارای دست در سمت چپ نیست.»
- « باب ذکر اینکه خداوند تبارک و تعالی آسمان ها و زمین و آنچه که بر روی آن دو قرار دارد را بر روی انگشتان خود نگه داری می کند.» کسی که در برابر آن تسلیم شده و آن را شرط ایمان قرار دهد از گمراهی نجات پیدا می کند و توانایی جستجو در قوانین طبیعت و اسرار هستی را برای استفاده از آن و کشف آیات و نشانه های خداوند متعال در افق ها را دارد؟!
- « باب ذکر صفت داشتن « پا » برای خداوند متعال».
- « باب ذکر صفت مستولی گشتن خالق یکتا بر عرش خود هر زمان که بخواهد».
2. اینکه جسم شمردن خداوند متعال از شروط ایمان است و هر کس در برابر این تفکر سر تسلیم فرود نیاورد کافر شمرده شده و قتل، سلب دارایی و به بردگی گرفتن خانواده اش جایز است.
3. تخریب ضریح مقبره ها به این بهانه که این اقدام مساوی با بت پرستی است. حرام دانستن توسل و استغاثه به رسول خدا و پیامبران و اولیای صالح خداوند و صدورحکم تکفیر و جایز دانستن قتل کسی که به این امر مبادرت می ورزد.
4. اعتقاد وهابی ها بر اینکه آنها فرقه نجات دهنده هستند و هرکس جز آنها یا کافر است یا مشرک و یا گمراه و در صورت مخالفت و عدم اطاعت از آنها خون فرد مخالف مباح است. خداوند متعال در این مورد و در آیات متعدد می فرماید: « لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشید من الغی» ( بقره 256) و یا « فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر» ( کهف 29) و « أفأنت تُکرِه الناس حتی یکونوا مؤمنین» ( یونس 99).
آنچه که بدان دعوت می کردند دین تفصیلی برای جنبش سیاسی به رهبری محمد بن سعود که تنها هدف وی قدرت بود؛ به همین خاطر ریاض الصیداوی اندیشمند معاصر بر استفاده از عنوان « وهابیت سعودی» به خاطر ارتباط میان جنبش دینی محمد بن عبدالوهاب با جنبش سیاسی محمد بن سعود پافشاری می کند.
5. ایجاد یک حکومت مطلق دینی که هدف آن تبلیغ وهابیت و انتشار آن با قوه قهریه و شمشیر است و آن به روشنی در نوشته ها و نشانه های موجود در پرچم عربستان سعودی نمایان است.آنها عبارت « لا اله الا الله محمد رسول الله» را نوشته و زیر این عبارت تصویر شمشیر را کشیده و به وضوح نشان می دهند که دعوت به دین آنها تنها از طریق شمشیر ممکن است. آنها نمی دانند که خداوند متعال لفظ شمشیر را حتی یک بار در قرآن کریم ذکر نکرده است و هرگز به پیامبرخویش به استفاده از شمشیر و هر گونه قوه قهریه دیگر جهت نشر دعوتش دستور نداده است؛ چرا که وی بی نیاز از چنین ابزارهایی است و « لو شاء ربک لآمن مَن فی الأرض کلهم جمیعاً» ( یونس 99) و « لو شاء الله لجعلکم أمّه واحده» ( نحل 93) تا آنها به رشد و هدایت خویش بازگشته و قلب های مهربان را جایگزین شمشیر کنند و مصداقی برای سخن بر حقش باشندکه می فرماید: « ولو کنتَ فظّا غلیظ القلب لأنفضُّوا من حولک» ( آل عمران 159) و « ادعُ الی سبیل ربّک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جدلّهم بالتی هی أحسن» ( نحل 125). آیا تصویر قلبی مهربان و لطیف بهتر و مقدم تر از تصویر شمشیر، سرنیزه و منجنیق نیست؟!.. آیا با محبت و دوستی، خداوند رحمان مورد عبادت بندگانش قرار نمی گیرد؟! معاذ الله از اینکه خداوند ما را به لبه شمشیر فرا خوانده باشد .. آبا آل سعود و پیروان عبدالوهاب و سلفیان نمی خواهند از خواب غفلت بیدار شده و تقوای الهی پیشه کنند؟
جنبش سلفی - وهابی سعودی هر گونه برنامه اقتصادی و اجتماعی را از خود دور کرده است و هیچ بهره ای از آن ندارد؛ چرا که بر این باور است که اصلاح عقیده به تنهایی ضامن اصلاح دیگر امور نیز است و موارد ذیل در نشر و گسترش افکار این جنبش سهیم است:
- اموال و ثروت های فراوانی که عربستان و دیگر ممالیک و امیران نفت و گاز این دوره را به سمت بذل و بخشش های فراوان سوق داده است، مسئله ای که به افتتاح تعداد بی شماری از شبکه های ماهواره ای برای ترویج و نشر افکار تکفیری و سلفی به خصوص در مصر کمک کرده و تبدیل به منبع کسب ثروت های هنگفت شده است. ثروت هایی که امپراطوران و اربابان تبلیغ آن را در انحصار خود درآورده و افزایش چشمگیر بودجه باعث شده است که هر مدعی تبلیغی برای خود شبکه ماهواره ای افتتاح کند و آمار این شبکه ها به ده ها مورد برسد.
- حاشیه آزادی که در نتیجه سقوط سران رژیم های استبدادی و فساد در کشورهای عربی به وجود آمده است.
- صهیونیسم جهانی و قدرت های استعماری غرب به ویژه آمریکا در سایه پیمان مقدسش با نظام های قرون وسطایی کشورهای نفت خیز عربی، در تعامل با پرونده سلفی وهابی گاهی سیاست اغماض و چشم پوشی و گاهی سیاست حمایت مالی و پشتیبانی را در پیش می گیرد. شواهد جنگ افعانستان که « مجاهدین» افغانی و عرب و دیگران برای شکست هیمنه اتحاد جاهیر شوروی بعد از اشغال آن در سال 1979 وارد آن شدند، همچنان در ذهن مردم زنده است. حمله آمریکا به افغانستان در چارچوب تلاش برنامه ریزی شده جهانی برای مبارزه با تروریسم بود، از این رو علیه جنگ گروهک القاعده و طالبان شروع شد.
آمریکا و همپیمانان غربی اش و صهیونیسم جهانی و آنهایی که پیوند مقدس با آنها دارند در صدد تکرار تاریخ و رخدادهای آن هستند؛ چرا که در آن برکت و نتایج خوبی برای آنها نهفته است. تجربه تفکر جهادی سلفی که در افغانستان و بوسنی و هرزگووین رخ داد، در مالی تکرار شد و امروز در میدان هایی جدیدی (مصر و سوریه) که منبع تهدید برای رژیم صهیونیستی و ثبات و امنیت آن و مانعی بزرگ در برابر استعمار اراضی جهت تحقق اسرائیل بزرگ یعنی از رود نیل تا رود فرات به شمار می روند، در حال تکرار شدن است و خالی از لطف نیست که لیبی و تونس نیز به آنها اضافه شود، تونس که به عنوان نماد انقلاب های عربی بود تهدیدی برای منافع مثلت مذکور است و کشورهای دیگر نیز در لیست انتظار قرار دارند.
از عجایب روزگار این است که معاهده سایکس پیکو ( توافق محرمانه میان مارک سایکس دیپلمات و نظامی انگلیس به عنوان نماینده این کشور و فرانسوا جرج پیکو دیپلمات فرانسوی به عنوان نماینده فرانسه و سیرگئی سازانوف دیپلمات به عنوان نماینده روسیه تزاری در سال 1916 بود که طبق این توافقنامه مناطقی که تحت عنوان هلال سبز شناخته می شود میان انگلیس و فرانسه تقسیم می شود، این مناطق شامل عراق، سوریه، لبنان، اردن، کویت و فلسطین است ) تا این لحظه روزی هزار بار تکرار می شود. اگر دیروز سایکس و پیکو در تقسیم جغرافیایی هلال سبز موفق شدند ( همانطور که همکاران آن دو در تقسیم سایر بلاد عرب در مشرق و مغرب موفق شدند) سایکس و پیکوی امروز متاسفانه با سرمایه، نفت، گاز، رسانه و شهروندان ناقص العقل و دارای افکار بیمار – افرادی که من نسبت به آنها حس دلسوزی و شفقت دارم و آنها قربانی بازی های کثیفی هستند که معادلات آن را افرادی طراحی می کنند که جیب هایشان از دلالی نفت و گاز پر است- کشورهای عربی در صدد تقسیمات مجدد جغرافیایی هستند.
در حال حاضر عراق در آستانه تقسیم به سه کشور کوچک ( کشوری در شمال برای کردها، دیگری در مرکز برای عرب های سنی و سومین کشور برای عرب های شیعه در جنوب) است. کشور لیبی نیز همین روال را طی می کند و آنها در صدد تقسیم آن به سه کشور کوچک هستند. امروز مسئله خطرناک تر تجزیه جغرافیایی کشورها نیست بلکه تفرقه افکنی و ایجاد اختلاف در دلهاست. این خطرناکترین مسئله است چرا که باعث ایجاد تفرقه و جدایی میان دو برادر، دو همسر و والدین از فرزندان می شود، با این بهانه که این کافر است، آن یکی شیعه و دیگری سنی. گویی که هر کدام از آنها جن زده شده اند. خداوندا با رحمت واسعه خود هر چه سریعتر حافظه جوانان، پیران و علما را به آنها بازگردان.
خداوندا! بدون تردید هرکس مورد رحمت تو قرار نگیرد هلاک خواهد شد و بی شک خداوند هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر اینکه آنها در خودشان تغییری ایجاد کنند ( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسم) .. و این سخن سر دراز دارد...